| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
توهم کنترل در مدیریت چیست؟
یکی از اشتباهاتی که از اغلب مدیران تازه کار و جوان سر میزند این است که آنها علاقه عجیب و بی موردی به کنترل همه چیز و همه کس در شرکتهای تحت رهبری شان دارند و معمولا دوست دارند به کارمندان دیکته کنند که چه باید کنند و چگونه کارها را انجام دهند. هر مدیر تازه کاری برای این کار دلایل خاص خود را دارد که در ظاهر معقول و منطقی به نظر میرسد که اغلب این دلایل و استدلالها ریشه در وسوسههایی دارند که در اینجا به آنها اشاره خواهد شد.
وسوسه شماره یک: افراد کامل:
این وسوسه، بسیار آشنا و رایج است. مدیری را در نظر بگیرید که دارای حسن نیت است، میخواهد به همه کارمندان کمک کند تا بر نواقص و ضعفهای خود غلبه کنند. او نسبت به تمام مشکلات و ناکارآمدیهای اطرافش آگاهی دارد و معتقد است که اگر کارکنان یکسری اقدامات و گامهای ساده را بردارند، کارها به شکل بهتری انجام خواهد شد، سپس همه از او تشکر خواهند کرد.
وسوسه شماره دو: افراد من از استعداد کافی برخوردار نیستند:
بعضی از مدیران به اشتباه فکر میکنند، برخی نقشها آنقدر ساده و پیش پا افتاده هستند که انجام آنها نیازمند استعداد خاصی نیست و هر کس از عهده آن برمیآید. به عنوان مثال، خدمتکار هتل که بسیاری فکر میکنند هر کسی میتواند این کار را به خوبی انجام دهد و به همین دلیل هم هست که در بسیاری موارد، هر کسی که برای انجام این کارها درخواست میدهد، جذب میشود درحالیکه نتیجه غالب چنین رویکرد اشتباهی چیزی نیست مگر عملکرد ناامیدکننده و بسیار ضعیف کسانی که به این شکل جذب شرکتها و سازمانها میشوند. اشتباه بسیاری از مدیران این است که کارمندانشان را فاقد استعداد خاصی میپندارند و فکر میکنند که ایفای برخی نقشها از عهده هرکس برمیآید و این مقدمهای است بر استخدام افرادی با استعدادهای کم و بیارتباط با نقشها و شغلها. پیامد این مساله، نارضایتی مدیران از عملکرد افراد و اخراج آنها و تلاش برای جذب نیروهای جایگزین است که ادامه این سیکل معیوب موجب صرف هزینه و زمان زیادی خواهد شد.
وسوسه شماره سه: اصل بر بیاعتمادی است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود:
بعضی از مدیران حتی پس از انتخاب استعدادهای موردنظر خود نیز با یک دید بدبینانه، همراه با بیاعتمادی به آنها نگاه کرده و اصل را بر بیاعتمادی به افرادشان میگذارند مگر اینکه افرادشان بتوانند، اعتماد آنها را کسب کنند. ریشه این بیاعتمادی، در این تفکر مدیران نهفته است که انسانها ذاتا خودخواه و به دنبال منافع فردی خود هستند، به همین دلیل باید همواره آنها را زیرنظر داشته و افراد باید قابل اعتماد بودن خود را به اثبات برسانند. مدیرانی که اسیر این وسوسه میشوند به هیچ عنوان رضایت نمیدهند که افرادشان سبک خاص خود را برای انجام کارهایشان پیدا کنند و به روش خود کارها را انجام میدهند. این گروه از مدیران ترجیح میدهند تا همه چیز را به کارمندان دیکته کنند و با تحمیل یکسری روشها، به ظن خودشان اوضاع را تحت کنترل خود قرار دهند. این مدیران عاشق وضع قوانین و مقررات متعدد هستند؛ چراکه معتقدند تنها از طریق مقررات و دستورالعملها است که میتوان جلوی خودمحوریهای کارکنان را گرفت.با این همه، چنین رویکردی میتواند به شدت استرسزا باشد؛ چرا که مدیران بیاعتماد به کارمندان، همیشه دچار این استرس هستند که کارمندان به آنها خیانت کرده و قابل اعتماد نیستند.
منابع :گالوپ، مترجم: سید حسین علوی لنگرودی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید